.........کوچولوی عزیز

دعای اخر سال

دعا کردم که امشب بارون بیاد که اندوه نبودنت از یادم بره نمیترسی که همین شعرها شاید شبی بغض منو بشکنه اخه چقدر دیر کردی که دنیا اینقدرداره زود میگذره اگه پیشم بودی زمزمه ام برای تو اومدن بهار نو     بوی جان می آید اینک از نفس های بهار   دستهای پر گل اند این شاخه ها ؛ بهر نثار   یکی بود, یکی نبود. پیر مردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی, زلف و ریش حنا بسته, کمرچین قدک آبی, شال خلیل خانی, شلوار قصب و گیوه تخت  از کوه راه می افتاد و عصا به دست به سمت دروازه شهر می آمد... اما دخترکم بهارکم ،پسرکم سنبلکم ...
26 اسفند 1390

عیدی مامان و بابا به فرزند گلمون

مامان جان سلام لباسی که خریدم رو دوست داری . این اولین سالیه که رفتم خرید و احساس کردم تو میخوای پا تو دل مامان بزاری ،بعد تصمیم گرفتیم برات یه لباس خوشگل بخریم قربون اون پاهای ریزت برم . امیدوارم از عروسکایی که مامان هم برات درست کرده خوشت بیاد میخوام تمام اتاقتو با این عروسکا تزیین کنیم . مامانی قرار شده اردیبهشت بیای تو دلم ق ول بده که این دفعه پیش مامان میمونی وسفت بغلش میکنی . داریم لحظه شماری میکنیم . راستی عزیزم چیزی تا رسیدن بهار نمونده که انشالله بهار زندگی ما هم میشه . مامان و بابا عیدو بت تبریک میگن امسال سال پر برکتی برای ماست چون تو میخوای ...
25 اسفند 1390

ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا

فعلا دلتنگی و بی قراری تنها نصیب من از همه ی زیبایی توست از همه بوییدن و بوسیدن توست  سهم من از دوری تو دلتنگی به اندازه دریاهاست نگاهی تاریک به شب های بی انتهاست حق من نیست لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند  ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا اما اما اما می دانم این روزها هم می گذرند ولی من به این سادگی از این روزهای تلخ نمی گذرم از این دلواپسیها ، گریه و اندوهها  نمی گذرم........     ...
2 اسفند 1390
1